حمزه سیدالشهدا ، محمد المصطفی شهادت بدون نغمه بع بازوت ختم رسل متکیغلامرضا سازگار

درود اي کنار علي مير بدر
سلام اي شهيد احد شيربدر
به خيل شهيدان حق مقتدا
گرامي عموي رسول خدا
شهادت زآغاز، پابست تو
شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو
وجود تو از بحر لبريزتر
خدنگت ز تيغ اجل تيزتر
به بدر و احد همچو حيدر يکي
به بازوت ختم رسل متکي
شنيدم که چون آمدي از شکار
غبارت به رخسار بود آشکار
سرشکي که برسينه زد آذرت
روان بود از ديده همسرت
کنار تو بنشست و بگريست زار
که اي شير باز آمده از شکار
شکار و بيابان و صحرا بس است
محمّد تو چون نيستي، بي‌کس است
نبودي که از چارسو آمدند
محمّد عزيز دلت را زدند
بر او ضربه‌ها خصم نااهل زد
فزون‌تر ز هرکس ابوجهل زد
توچون رعد از دل کشيدي خروش
زخشم وغضب‌ خونت آمد به جوش
گرفتي ره خصم نااهل را
شکستي سر نحس بوجهل را
زدي ضربه‌اش از يسار و يمين
که گرديده چون مرده نقش زمين
پس از اين نبُد زهره کس را دگر
که گردد به ختم رسل حمله‌ور
تو خود پاي تا سر همه جان شدي
به دست محمّد مسلمان شدي
تو شير احد بودي و شير بدر
به دست تو گرديد شمشير بدر
دريغا دريغا که دشمن شتافت
دل و پهلو و سينه‌ات را شکافت
چو آمد به خاک زمين پشت تو
بريدند بيني و انگشت تو
تو را چون جگرپاره در جنگ شد
به کام عدو آن جگر، سنگ شد
به زخم تنت دشت و صحرا گريست
احد نيز با چشم زهرا گريست
کجا بودي؟ اي بر نبي تيغ و دست
در آن دم که پهلوي زهرا شکست
کجا بودي آندم که با ضرب در
پسر از براي پدر شد سپر
نبودي که حقِّ علي غصب شد
صمد گشت تنها، صنم نصب شد
کجا بودي آندم که در علقمه
ندا داد عباس: يا فاطمه
اگر کربلا بودي اي نورعين
چو عباس بودي براي حسين
نبودي ببيني که در قتلگاه
شد از کعب ني جسم زينب سياه
سکينه، رباب، عاتکه، فاطمه
غريبانه در دشت و صحرا همه
چو ني ناله در ني‌نوا مي‌زدند
تو را در بيابان صدا مي‌زدند
اميـد دل سيّـدالنـاس تـو
تو عباس بودي و عباس تو
ز «ميثم» زخلق و خداي ودود
به عباس و تو، تا قيامت درود

استاد غلامرضا سازگار

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]